فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

 

شعر ،

فاجعه ایست دور از چشم های پدرم

                    که پشت پرده ی کلماتش

                           از تو لب می گیرم !

 

(ه نظری)


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 6 مهر 1394برچسب:, | 10:47 | نویسنده : ستاره |

من

امشب

خواهم مرد

آخرین ضربانم را به یاد خواهم سپرد

و آخرین تجربه ی احساسم را

قلبم را

راس ساعت 25

به وقت دوری از تمام تعلقاتم

به شهرداری خواهم سپرد !

حتی فکر بازیافتش هم ... نه !

جنس دست سوم

زیر شکنجه ی دوباره « بودن »

 دوامی نخواهد آورد ...

قلبم

شاید

وقتی به من رسید هم

دست دوم بود...

خدا

قبلا با او

احساس ها ساخنه بود !

من

امشب

تمام عاشقانه هایم را با او

بی نبض

خواهم

دوست داشت !!!

 

(پاییز.خ )

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 21 ارديبهشت 1394برچسب:, | 18:10 | نویسنده : ستاره |

مژه نمی زنم

نمی دانم این ارثیه ی اجدادی ام بود

یا هدیه ی خدا ،

که وقتی بغض می کنم انگار

رو به کبودی ام...

نفس

نفس

 کم می آورم

هجوم آواره ها امشب چه خوب

مرا نوازش می کند

تا آرام تر بمیرم

 

مژه نمی زنم

گریه نمی کنم

هر شب همین ساعت

باز تجسم

یک زنجیری ام َ!

 

مژه نمی زنم

نفرت بو می کشم

کمرم خمیده و

باز در انتظار

یک تزلزل روحانی ا م !

 

مژه نمی زنم

خنده بزن به من

من که نفس نفس

جنازه ی این شب های طولانی ام !

 

 

(  پاییز.خ  )

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 7 فروردين 1394برچسب:, | 12:30 | نویسنده : ستاره |

از تمام هیاهو ها دلم میگیرد

از تمام  باید هایی که نمیشود

دلم ...

برکه ی غم زده ای در چهره ی ماه

همان ماهی که

صدایم در رقصش میگیرد

طنین معصوم چشم های تو

موج می خورد در سردی مژگانم

باید که باشد اما نیست

ناممکنی که جانم را...

عبور می کنم از جاده های سردی که

قدم هایم را از من میگیرد

گم می کنم تمام بودنم را

برکه ام را در دستانم می گیرم

غم زده

شاکی از قاعده های پست

عبوری سبز

نگاهی سرد

که از چشمان تو می افتد !

سقوط ... واژه ای آزاد

یک «من » که در رقص ماه میمیرد

 

 (پاییز .خ )

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 29 بهمن 1393برچسب:, | 10:27 | نویسنده : ستاره |

سرم را پایین میگیرم

به کفش هایم میخندم

من...یه دختر دهاتی که به تو دل می بندم

 

سرم را پایین میگیرم

بلکه هم قد قدم هایم

بلکه هم قد تمام بغض هایی که شدم 

و از حجم پاهایم افتادم !

 

سرم را پایین میگیرم

یه کاسه غرور ...

یه کاسه زخم...

یه کاسه شرم

از همه ی نداشته هایی که از تو پس میگیرم

 

من...

یه دختر دهاتی شاعر !

تو ...

بی رحم ترین حماسه ای که می شد

من...

کسی که برای کلاغ ها می خواند

تو...

قصه ای که دست به دست میشد..

 

ایست ..

قدمهایی که می ایستد

و دختری که رنگ به رنگ میشد ...

نه ..

باز هم شعر های متروک

یه مشت حرف اضافه

که  باز دهان به دهان میشد

تا مرز های نازک رسوایی

تا تمام روابط

نا... مشروع

تا تمام قصه های بی کلاغ

تا تمام  قول های نا معقول !

 

سرم را پایین می گیرم

حجم نگاه تو سنگین است

من مترسکی که مدت هاست...شاید

از دست کلاغ ها دلگیرست !

 

(پاییز. خ )

 


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 28 بهمن 1393برچسب:, | 22:19 | نویسنده : ستاره |

در به در بودم که در و وا کردی

من نشستم که تو من رو پیدا کردی

روی یک مبل مرتب نشستم با ترس

که به زور اومدی و خودتو جا کردی

*

عشق : ترکیب جدا بودن و کم کم مردن

عشق : غنچه ای باز نبودن ولی پژمردن

آخرین فصل کتاب هدف و تقدیرم

آخرین قفل پولادین زده بر زنجیرم

عشق آغوش تو و وصل نگاهت شده بود

چشم و ابرو و موهای سیاهت شده بود

عشق ترکیب دو تا شهوت انسانی بود

آخرین راه نجات من زندانی بود

*

یه پک از من زدی و از لبم و سیگارت

من جزامی شده بودم توی افکارت

همه جا زخم تو بود و جای ناخنات

من که از درد شکستم بعد هر کارت

تن تو تانک شده توی جنگ تن به تنم

همه جا حرف یه هرزه که می گن که منم

یه پک از من زدی و از لب و از گردن من

من در آغوش تو و دفن شدم در کفنم

من و تو کنج اتاقیم پی پژمردن

مسئله من شدم و بودنم و غم خوردن

شاید این جمعه بیاید خبری از ژاله

دود و قلیون و شب و بعد همش افسردن ...

 

از ه. نظری


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 8 بهمن 1393برچسب:, | 12:27 | نویسنده : ستاره |

پدرم یه نظامی خبره ست ... می دونه با هر کسی باید چه جوری رفتار کنه ... ابذارش نگاهشه .. صداشه ... داداشه که با هر خفه شوش می ریم تو لاک خودمون

مادرم هم سیاست مداره ... سلاحش کاراشه . مهربونیشه که هر وقت که جنگ می شه مجبوره نصف شبی جوری که ماها نفهمیم قطع نامه صادر کنه ...

برادرم یه نفوذیه . تازه عاشق دختر رقیب کاریه بابام شده . بیچاره بابام روحشم خبر نداره کاراش از کدوم سوراخ و توسط کدوم موش لو می ره .

منم که ...

کمونیست به الفتنه م . سلاحمم تنمه ...

شبا که دور هم جمع می شیم همه نگران اینیم که نکنه یه چیزی بگیم و هویتمون فاش بشه !

اینجا هنوز جنگ است و ما پشت حصار اتاق هامان محصوریم ...


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 8 بهمن 1393برچسب:, | 12:21 | نویسنده : ستاره |

صفحه قبل 1 صفحه بعد

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • لیونکس